دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۴۳ ب.ظ
شعر
ok
پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من
سیه زنجیر گیسو بـــاز کن دیوانـــــــــه اش با من
که می گویـد که می, نتوا ن زدن بی جـام وپیمانه ؟
شراب از لــــعل گلگونت بده پیمـــــــانه اش با من
میل هواش می کنم طال بقاش می زنم | حلقه به گوش و عاشقم طبل وفاش می زنم | |
از دل و جان شکستهام بر سر ره نشستهام | قافله خیال را بهر لقاش می زنم | |
غیر طواشی غمش یا یلواج مرهمش | هر چه سری برون کند بر سر و پاش می زنم | |
این دل همچو چنگ را مست خراب دنگ را | زخمه به کف گرفتهام همچو سه تاش می زنم |